کسب سواد عاطفي و ارتباط آن با روابط زناشويي ( قسمت دوم)

کسب سواد عاطفي و ارتباط آن با روابط زناشويي ( قسمت دوم)

 

در مصاحبه  قبلي راجع به کسب سواد عاطفي صحبت کرديم و يکي از موانع ابراز صحيح عاطفه  و ايفاي نقش مادري و يا پدري کردن هر يک از طرفين که بر روي ميل جنسي افراد نيز تأثيرگذار خواهد بود. لطفا اشاره اي به مطالب گذشته بفرماييد .

خيلي از افراد آموزش لازم را در برقراري رابطه‌ي عاطفي مناسب فرا نگرفته اند و آنچه که از محبت با آنها مأنوس است آن رابطه‌ي عاطفي است که با پدر و يا مادرشان داشتند و چون آگاهي ندارند، زمان برقراري رابطه ي عاطفي با همسرشان ، همان رابطه ي پدر و مادري را ايفا مي‌نمايند ؛ يعني براي ابراز عشق و عاطفه به همسرشان، همان رفتارهايي را که مادرشان  با او داشته است را در پيش مي‌گيرند براي مثال جنس رابطه از نوع نگراني، مواظبت و حمايت است، در صورتي که همسر او به هيچ عنوان نيازي به اين نوع رابطه ندارد و توقعات ديگري را از او دارد ؛ يعني همسران بايد بدانند که عاطفه‌اي که همسر آنها از آنها مي خواهد رابطه‌ي ديگري است و از نوع نگراني نيست . براي مثال فرد مي گويد عزيزم وقتي بيرون از منزل مي روي شال گردنت را محکم ببند چون هوا بسيار سرد است و يا چون همسرش چربي خون دارد به وي مي گويد ماست چرب که براي تو خوب نيست ، پس نخور. غالبا در فرهنگ ما آقا از خانم بزرگتر است پس نبايد به او ديکته کرد و مانند بچه ها با او رفتار کرد . مرد خودش عاقل و بالغ است و خودش مي تواند از خويش مراقبت نمايد . گاهي اين توجه از جنس امر و نهيِ مادر و پدرگونه مي شود .

 اولين تأثير منفي اين توجهات در کشش جنسي افراد است . وقتي براي همسرتان يادآور مادر او مي‌شويد، چون افراد به طور طبيعي به مادر خود کشش جنسي ندارند احساس جنسي خود را نسبت به همسر  از دست مي دهند . اولين شکايت تمام خانم‌هايي که نقش مادري براي همسرشان ايفا مي‌نمايند اين است که رابطه ي زناشويي آنها خيلي به ندرت اتفاق مي افتد در نتيجه يک روان شناس اولين چيزي که در اين حوزه مطرح خواهد کرد اين است که رابطه‌ي ولي– فرزندي سبب مي شود رابطه ي زناشويي سرد شود .

يکي ديگر از مشکلات اين افراد سرد شدن رابطه ي زناشويي آنهاست . بنابراين بايد دقت داشته باشيد جنس رابطه ي بين همسران با جنس رابطه ي عاطفي بين فرزند و والدين کاملا و ماهيتا متفاوت مي باشد.

افراد ابراز عاطفه را در خانواده ياد مي گيرند ؛ يعني فرد ابراز عاطفه اي که مادر و پدر وي به او داشته‌اند را ياد گرفته است . پس لازم است همسران رفتار مناسب و ابراز عاطفه ي مناسب را ياد بگيرند . زن و شوهرها بايد نقش والد را براي هم ايفا نکنند و ابراز عاطفه ي مناسب را نسبت به همديگر داشته باشند آيا فرزندان نيز اين رفتارهاي مناسب را ياد مي گيرند ؟

بله ، والدين مي توانند الگوي مناسبي براي فرزندان باشند . همانگونه که توصيه مي شود اگر افراد ياد نگرفته اند رفتار عاطفي مناسبي را با همسرشان داشته باشند و الگوبرداري مناسبي را انجام دهند، فرزندان آنان  نيز از آنها الگوبرداري خواهند کرد. بنابراين اگر والدين با همسرشان رفتار عاطفي مناسب داشته باشند ، آنها مي‌توانند الگوي مناسبي براي فرزندان در برقراري رابطه ي عاطفي مناسب با همسران  شوند . در نتيجه فرزندان هم ياد مي گيرند که در آينده چگونه با همسرشان ارتباط مناسب برقرار کنند .

فرضيه‌ي قصه ي عشق استنبرگ بر همين تئوري استوار است . وي مطرح مي کند : « همه‌ي ما قصه ي عشق خود و نوع رابطه ي عاطفي که با همسرمان برقرار مي کنيم را از خانه و نگاهي که به رفتار والدينمان با هم داشتيم ياد گرفتيم و بسته به همان آموزش در زندگي خودمان آن نوع رابطه را برقرار مي کنيم .»

اگرچه نسبت رابطه‌ي مادري – فرزندي بين خانم و همسرش کمتر مشاهده مي شود که مردي با همسرش نقش پدري – فرزندي بازي کند، اما در برخي از زن و شوهرها رابطه ي پدري – فرزندي هم مشاهده مي شود . براي مثال فرض بفرماييد دو نفر با هم ازدواج مي کنند . اين دو نفر آدم هاي بالغي هستند که با بله گفتن نسبت به انتظارات و نيازهاي يکديگر متعهد شده اند و مسئوليت آن نيازها را پذيرفته اند . حال يک رابطه ي بالغ – بالغ دارند ؛ يعني يک انسان بالغ در مقابل يک انسان بالغ قرار گرفته است . حال فرض کنيد  بعد از گذشت هفته ها و ماه‌هاي متمادي زماني شوهر از راه مي رسد و مشاهده مي‌کند همسرش فقط زمانش را با نگاه کردن ماهواره سپري مي کند و يا زمانش را در اينترنت ، کار با  لپ تاپ و  يا صحبت با تلفن مي گذراند و به کارهاي منزل نمي رسد و به اصطلاح منزل نامرتب است ، به خودش رسيدگي نکرده است ، هيچ کار خاصي انجام نداده است و حتي همسرش را ناديده مي گيرد و براي سلام کردن و خوش آمدگويي نيز اقدامي نمي کند . اما اين مرد مانند يک پدر رئوف با همسرش برخورد مي کند و ماه ها با همين منوال رفتار مي کند ؛ يعني مانند پدري که دخترش در منزل است و هيچ توقعي از وي ندارد وارد منزل مي شود و هيچ گونه اعتراضي نيز نسبت به رفتار همسرش نمي کند ، حتي نگراني خود را  نيز بيان  نمي‌کند . حال فرض بفرماييد اين زن و شوهر جوان در شب هنگام که به استراحت مي روند مرد مشاهده مي کند همسرش که در طول روز استراحت کرده ، شب در حال کار کردن با کامپيوتر (اينترنت) است و توجهي به اين موضوع که شب زمان استراحت است و آنها يک زن و شوهر هستند و بايد رابطه اي را در بستر داشته باشند ندارد . حتي زماني که مرد از همسرش مي پرسد که چه خبر؟ چه کارهايي کردي ؟ زن مانند يک فرزند از پدرش درخواست هاي نا به جا مي کند . براي مثال مي‌خواهد که ماشين او ا عوض کند و ...

 در حقيقت رابطه ي بين اين زن و شوهر به يک رابطه ي عاطفي يک سويه که توقع متقابلي وجود ندارد است و شباهت به رابطه يک پدر با فرزند کم وسن و سال خود دارد . در حقيقت در اين رابطه شوهر  ديده نمي‌شود و غرورش جريحه دار مي‌شود چراکه وي مانند يک دستگاه ATM در نظر گرفته مي شود. در جامعه افرادي که به اين گونه  فکر مي کنند و زندگي مشابهي دارند بسيار مشاهده مي شود .

در مثال ذکر شده ، مشکل آقا اين است که پدرانه رفتار مي کند ، حال مشکل رفتاري خانم چيست؟ چرا خانم به اين صورت رفتار مي کند ؟

رابطه يک تعامل دو سويه است ؛ يعني عملکرد فرد در طرف مقابل عکس العمل مناسب با آن رفتار را ايجاد مي‌کند . ايراد آقا اين است که از جنسِ محبتِ يک مرد به زن ناآگاه بوده است و آن چيزي که از محبت مي دانسته است محبتي بوده که از پدرش دريافت کرده است . و در نتيجه اين تعامل نامناسب را ايجاد شده است؛ و ايراد خانم اين است که در مقابل رفتار پدري ، فرزندي مي کند .

گاهي اوقات همسران اعتراض مي کنند که زن همسرشان هستند !  نه دختر همسرشان ! يا شوهر همسرشان هستند !  نه پسرشان! پس اين رفتارها نادرست است .

اگر فردي در مقابل اين جنس رفتارها  اعتراضي نکند و اتفاقا در مقابل رفتارهايي از اين جنس ، از عواطف بسيار همسرش به اصطلاح تکيه کند ، لذت ببرد و همراهي کند ، سبب مي شود مانعي در رابطه ي زناشويي ايجاد شود و باعث خواهد شد خلاء عاطفي در رابطه ي زن و شوهر ايجاد شود و در نتيجه افراد با شکست مواجه خواهند شد و دچار آسيب در رابطه ي عاطفي مي شوند . در مثال ذکر شده اعتراض خانم به همسرش اين بود که چون همسرش هميشه براي او پدر بوده، کشش جنسي از بين رفته است و خانم  بستر و رختخواب را هميشه با لپ تاپ و موبايل سپري کرده و توجهي به همسرش نداشته است . لذا افراد بايد ياد بگيرند که حتي جنسِ واژه‌هايي که با همسرشان رد و بدل مي شود و  نوع نوازش رد و بدل شده با همسر  با نوع نوازشي که با فرزندان رد و بدل مي شود  متفاوت خواهد بود . زيرا هر کدام از اين نوازش ها ، پيام هاي متفاوتي را به فرد مقابل خواهد داد .

به مجموعه‌ي اين آگاهي ها ، سواد عاطفي مي گويند . سواد عاطفي يعني چگونه ، در کجا ، چه رفتاري ، چه تأثير عاطفي را در فرد مقابل مي گذارد. به ميزاني که افراد سواد عاطفي دارند ، انسان هاي با سوادتري از نظر عاطفي هستند و در برقراري رابطه ي عاطفي موفق تر هستند . 

وسايل تکنولوژي و يا علاقه مندي هاي ديگري وجود دارد که در رابطه ي زناشويي تأثيرگذار است . شما براي مورد مطرح شده ، چه راه حلي را پيشنهاد مي‌فرمائيد تا اين زوج از حلقه‌اي که در آن گرفتار شده اند و از رابطه ي پدر و فرزندي رها شوند ؟

اولين راه حل ، دادن آگاهي و آموزش است . خيلي خوب است که همسران اطلاعات لازم را کسب نمايند. اين اطلاعات مي تواند از طريق مطالعه ، ديدن فيلم و رابطه هاي عاشقانه به دست بيايد و افراد از آنها الگو بگيرند . در مثال ذکر شده وقتي به مرد گفته مي شود که چرا براي همسرت نقش پدري ايفا مي‌نمايي‌؟ وي پاسخ مي دهد، پس بايد چه کار کنم؟ در حقيقت ايشان اصلا آگاهي ندارد و فکر مي کند که با اين کار به همسرش محبت مي‌نمايد .

يادگيري غير مستقيم بسيار تأثيرگذار است . براي مثال اگر همسران يک الگو از رابطه ي مناسب را با يک الگو از رابطه‌ي نامناسب را مقايسه نمايند خود متوجه خواهند شد و تمايل خواهند داشت که آموزش هاي لازم را در اين زمينه کسب نمايند . نمي توان راجع به چگونگي رفتار به صورت جزئي اظهار نظر کرد زيرا مجموعه اي از ريز رفتارها تا رفتارهاي کلان را شامل مي شود ؛ بلکه فقط مي توان گفت که يک الگوي مناسب را انتخاب نموده و ورود ، خروج ، کلام ، نگاه ، اعتراض و تأييد را اخذ  نمايند و مشاهده نمايند .

وقتي رابطه از نوع ولي – فرزندي است چگونه است و زماني که رابطه زن و شوهري است به چه صورت است ؟بنابراين شايد بهترين شيوه اين باشد که الگو برداري مناسب صورت گيرد . الگوبرداري مناسب مي تواند از طريق فيلم ، رسانه ، اطرافيان و کتاب ها باشد . براي مثال مي توانند از اقوام و دوستان و در روابط خود با آنها ، آموزش‌هاي لازم و هدفمند را با دقت مشاهده و اطلاعات لازم را کسب نمايند.

البته کار سختي نيست و واقعا اگر به مدتي با فردي ارتباط داشته باشند به مرور  رفتارهاي آن فرد در آنها دروني مي شود به خصوص اگر آگاهانه رفتاري را انجام دهند . مثلا بدانند مي خواهند مطلبي را ياد بگيرند و مي‌خواهند رفتاري را در خود تغيير دهند، خيلي خوب و به طور مناسب با رفت و آمدهاي مکرر مي توانند  نقص  و ضعف را در خود برطرف و رفتار مناسب  را بياموزند.


زمان انتشار: سه شنبه 06 اسفند 1392 (10 سال قبل)
تعداد بازدید: ۱۳۷۰۴